ارتجاع سفید یا تخریب ایرانگرایی؟
یازدهم مهر 1396
نویسنده :دكتر رضا هازلي
یکی از پدیده های جوامع خاورمیانه، ارتجاع و بنیادگرایی است. ارتجاع به مفهوم ماندن در گذشته یک پدیده خاص است بدون نواوری و خلاقیت و تلاش برای سازگاری پدیده ها با جهان مدرن. از نظر انتروپولوژی زیستی، ارتجاع در جامعه نسبت مستقیم با متوسط ضریب هوشی ان جامعه دارد. پژوهشهای بسیار جامعه شناسی با متدولوژیهای پیشرفته که روی نوع بسیار مضر و معروف ارتجاع، یا ارتجاع مذهبی ( سیاه) انجام شده است، بیانگر رابطه مستقیم باورها و ارتجاع مذهبی با متوسط ضریب هوشی انسانی است که انرا در نمودار یک می توان ملاحظه کرد. از چنین نموداری یک تابع ریاضی به دست می اید که به گونه اشکار نسبت مذهبی بودن و ضریب هوشی را مشخص می کند.
نمودار (١) در پایین مقاله
ارتجاع مذهبی هر چند که به صورت خطرناک ترین نوع ان، به خاطر ماهیت خشن و بدوی دین اسلام، پس از اشغال ایران به دست اعراب و بزور مسلمان کردن اکثرایرانیان أوج می گیرد، اما پیش از اسلام نیز بویژه در زمان ساسانیان و با پدید امدن دین نو- زرتشتی ساسانی که نمود انرا در کتاب باستانی وندیداد ( وی دئو دات) می بینیم و تفاوت این دین و جهانبینی با نوشته های روشنگرانه خود زرتشت به عنوان یک فیلسوف و اموزگار در کتاب گاتها ، نمایان است. برپایه پژوهشهای دکتر محمد مقدم ، ساسانیان فلسفه و جهان بینی زرتشت را به یک دین متعصب فروکاسته اند. این تعصب تا بدأنجا بوده است که به نوشته مسعودی در کتاب تاریخش بیشتر اثار اشکانیان مهر دین به دست ساسانیان نوزرتشتی نابود شد و کاوشهای باستان شناسی نیز گفته های تاریخ نویسان را تایید می کند. حتا فردوسی در شاهنامه شگفت زده شده است که چرا در منابعش به زبان پهلوی و از جمله خداینامک بخش اشکانیان حذف شده است.
ارتجاع و دگم اندیشی تنها به باورهای مذهبی ختم نمی شوند هرچند که خطرناک ترین گونه ان، ارتجاع سیاه است که با برحق دانستن خود و ارتباط خود با ماوراء طبیعت، حقی الهی برای خود قائل می شود و درجه تحمل پذیریش به صفر فروکاسته می شود. چنین ارتجاعی از هیچ جنایتی رویگردان نیست، براحتی می کشد، نابود می کند و دست اخر هیچ عذاب وجدان هم ندارد چون می پندارد که همه کشتارها تکلیف الهی و برای خدا بوده و او امرزیده خواهد شد.
در جوامعی مانند جوامعه خاورمیانه و امریکای لاتین ، ارتجاع بگونه سرخ ان نیز نمود پیدا می کند، این یک شوخی نیست که هنوز و پس از واردشدن جامعه بشری به عصر تکنولوژیهای پیشرفته و بویژه تکنولوژی اطلاعات هنوز افرادی در این جوامعه پیدا می شوند که به دیکتاتوری پرولتاریا باور دارند و قادر به تطبیق ارزشهای چپی و سوسیالیستی با تحولات اجتماعی و صنعتی و تکنولوژیک نیستند و به جای سوسیال دموکراسی هنوز در رویایی دیکتاتوری طبقه أی به سر می برند که جای انها را بزودی ربات ها و چاپگرهای سه بعدی خواهند گرفت.
اما جامعه إیرانی که در باتلاق ارتجاعهای گوناگون دست و پا می زند، به تازگی دچار ارتجاع جدیدی شده است که نام انرا مکتب بازیابی ایرانشهری گذاشته اند. این مرتجعین سفید که از ضریب هوشی و دانش کافی برخوردارنبوده اند تا مانند ژاپن از دل تاریخش راهی به سوی مدرنیته و مدرنیسم بیابند، به سادگی و با جهالت کامل ( اگرنه برنامه ریزی شده به قصد نا امید کردن ایرانیان از میهن پرستی إیرانی) اغاز به إنکار همه پدیده های مدرن که درست بودن انها برای پیشرفت جامعه در همه کشورها اثبات شده است، کرده اند.
این مکتب فکری که به پیروانش لقب “خدا” می دهد، مدرنیته را کاملا رد می کند و اشکارا فناتیسم زرتشتی را جایگزین فناتیسم إسلامی کرده است. از اینرو به جای تئوری ارتجاعی ولایت مطلقه فقیه، تئوری ارتجاعی فر ایزدی را قرار داده است. این مکتب با عدم تمرکز در کشورداری که نه تنها پدیده أی مدرن بلکه همواره در ایران باستان و شاهنشاهی ایران وجود داشته است، مخالفتی تعصب امیز می کند و سلسله أی را که ایران و تمدن إیرانی را برای همیشه و تا به امروز به عنوان یک فاکت و واقعیت تاریخی دست اعراب داد، ساسانیان را، به عنوان حکومت أرمانی خود بر می گزیند!
این مکتب که مفهوم سیاست را که درواقع میل به قدرت دربازه زمانی “حال” است را نمی فهمد و در ساختار حکومتی ایده ال خود، مجلس ایندگان و … تشکیل داده است. این مکتب حقی برای مردم عادی قائل نیست و حق اصلی را بصورت فانتزی به إشراف متلاشی شده إیرانی می دهد که بیش از هزار و چهارصد سال است وجود ندارند و باقی مانده انها نیز در جریان انقلاب إسلامی یا خود از میان رفتند و یا قدرت و ثروتشان از میان رفت.
این مکتب همچنین دچار بد فهمی و فقر علمی وحشتناکی در چیستی و هستی تاریخ ایران است، و با کارهای ایرانشناسانی چون فرانتس کومون، ذبیح بهروز، دکتر محمد مقدم، دکتر صادق کیا، دکتر محمودی بختیاری، هاشم رضی، فریدون جنیدی و نویسنده این مقاله اشنا نیست و از راز دین مهر یا میترایسم کاملا نا اگاه است یا انرا کاملا به غلط و غیر علمی و در جهت أهداف خود تعریف می کند.
این مکتب نیز همانند دین نو- زرتشتی ساسانیان، به زرتشت نه بگونه یک اموزگار و فیلسوف انگونه که خود زرتشت خود را معرفی می کند یا یونانیان و هخامنشیان اورا می شناختند بلکه به عنوان یک پیامبر إبراهیمی نگاه می کند و فلسفه زرتشت را به دین نو-زرتشتی فرو کاسته است.
نتیجه چنین مکتبی و حاصلی که برای پیروانش به بار خواهد أورد چنین خواهد بود:
الف) جایگزینی بنیادگرایی و فناتیسم إسلامی با بنیادگرای و فناتیسم زرتشتی
ب) مخالفت با مدرنیته ، عقب ماندگی جامعه إیرانی و بویژه میهن پرستان إیرانی و پیروان خود این مکتب
پ) در انداختن و إیجاد دشمنی با جهان غرب و تقابل فرهنگ و تمدن نحیف و ضعیف إیرانی با تمدن قدرتمند غرب و در نتیجه نابودی تمدن إیرانی.
ت) عدم تلاش و جستجو برای اشتراک منافع و پیوند منافع تمدن إیرانی با تمدن های قدرتمند و همزاد اروپایی و هندی و…
ث) عدم برداشت صحیح و علمی از فرهنگ و دین و هویت متکثر ایران باستان و فروکاستن تمدن إیرانی و ایرانزمین به ایرانشهر
ج) منزوی کردن ایران و پیروان این مکتب از تغییرات جهانی و در نتیجه عقب افتادگی روزافزون برای ایران و پیروان این مکتب
چ) طرح ارمانهای بزرگ و بازی با احساسات ایرانیان ولی عدم ارائه راه حل عملی و مکانیسم رسیدن به این ارمانها. برای نمونه طرح ارمان رؤیایی اتحاد همه کشورهای إیرانی در قالب یک کشور متحد و متمرکز به جای انکه راه کار عملی و عقلانی و مکانیسم اتحادیه های اقتصادی و سیاسی را مطرح کند.
ح) عدم داشتن دید تمدنی به ماهیت فرهنگ إیرانی و داشتن دید محدود کشوری در نتیجه نفهمیدن انچه که در جهان در حال انجام است که بر پایه تئوری تمدنی هانتینگتون، برخورد و رقابت میان تمدنهای گوناگون است.
خ) عدم به رسمیت شناختن کشورهای دیگر حوزه تمدنی إیرانی، و دشمنی و فحاشی و إیجاد نفرت بین تاجیکستان و أفغانستان و ایران و کردستان
با یک نگاه کلی به سوابق علمی و تحصیلی و انالیز پارادوکس ها و تضادهای نوشته های بنیانگذاران این مکتب به اسانی می توان فهمید که این افراد از زمینه های تخصصی کافی برای بنیانگذاری یک مکتب فکری برخوردارنیستند. این افراد تکنوکراتهایی هستند که یا مهندسند یا دندانپزشک یا مامایی خوانده اند و یا أصلا تحصیلات اکادمیک مرتبط ندارند و یا تنها در یک زمینه دارند. این افراد نه از جامعه شناسی اگاهی دارند نه از فلسفه و تاریخ اگاهی ژرف دارند، نه با تاریخ ایران و چیستی ان اشنایی ژرف دارند و
نه از باستانشناسی حوزه تمدنی ایرانویچ اگاهی دارند و نه از زبانهای باستانی ایران چون پهلوی و اوستایی اگاهی کاملی دارند و نه هیچ یک از کتابهای باستانی ایران را به زبان اصلی ان خوانده اند! با این حال این افراد اطلاعاتی سطحی و إحساسی از همه موارد بالا دارند و پردازش اطلاعاتشان نشان می دهد که بهره هوشی بالایی نیز برخوردار نیستند. حال چگونه به خود اجازه می دهند که با این توانایی های کم برای ملتی مکتب فکری بسازند این دیگر از پریشان فکری های جامعه سرگشته إیرانی است!
طبیعی است که در جامعه أی پریشان که بازرگان ان که کتاب طهارت را می نویسد و در سیاست دخالت می کند به جای انکه مهندسی خود را کند یا سپاهیان سابق ان روشنفکر به حساب می ایند ، انان نیز برای خود حقی قائلند.
إیجاد گفتمان ملی و مکتب فکری-فلسفی نوین کار تکنوکراتها نیست هرچند انان می توانند کنشکران این جنبشها باشند. در ادامه لازم به ذکر است که نویسنده این مقاله که خود از پانزده سالگی زبانهای باستانی ایران را در بنیاد نیشابور تهران نزد دکتر فریدون جنیدی اموخته است و سالها مطالعات تاریخی و زبانشناسی و باستانشناسی با باستانشناسان بزرگ جهانی چون ویکتور ایوانویچ سریانیدی داشته است و از سویی دیگر جامعه شناسی و فلسفه را بصورت اکادمیک تحصیل کرده است خود بنیانگذار مکتب فکری ایرانزمین است که مانیفست این مکتب تحت عنوان، مکتب فکری ایرانزمین-ناسیونالیسم مدرن إیرانی از دیدگاه تمدنی چندی پیش منتشر شد.
مکتب فکری ایرانزمینی خلاف مکتب بازیابی ایرانشهری، مکتبی مدرن و مدون است و از دل و ژرفای تاریخ ایران راهی بسوی مدرنیسم و تعامل با غرب به جای تقابل و همچنین میهن دوستی و ناسیونالیسم مدرن با ارزشهای ملی-لیبرالیستی-سوسیالیستی، باز کرده است و دارای أصول مدون زیر است:
Ø اصلهای فلسفی و هستی شناسی و جهان بینی ایران زمینی
Ø اصلهای انتروپولوژیک و انسان شناسی ایران زمینی
Ø اصلهای تاریخی و تمدنی ایران زمینی
Ø اصلهای فرهنگی، دینی و آیینی ایران زمینی
Ø اصلهای سیاسی و مدیریتی ایران زمینی
Ø اصلهای اجتماعی و مردمی ایران زمینی
Ø اصلهای زیست بومی ایرانزمینی
Ø اصلهای اقتصادی ایرانزمینی
هرچند هدف از این مقاله توضیح مکتب ایرانزمین نیست و تنها نقد ارتجاع و بویژه ارتجاع سفیدی است که تحت عنوان مکتب بازیابی ایرانشهری شناخته شده است، اما باید گفت که مکتب ایرانزمین تنها مکتب فکری ایرانگرایانه از زمان روانشاد محمودافشاریزدی است که دچار تضاد و پارادوکس فلسفی نیست و با اندیشه های مدرن و غرب سرجنگ ندارد و همزمان رنسانس واقعی برای هویت إیرانی و تمدن کشورها و ملت های إیرانی از تاجیکستان و أفغانستان گرفته تا ایران و کردستان است.
همچنین باید گفت که پس از انقلاب إسلامی در ایران و لگد کوب شدن هویت ملی ایرانیان و پس از انکه ایرانیان بزرگترین ملتی هستند که عملا کشور و دولت ملی ندارند و کشورشان اشغال شده است، ایده ملی و ایرانگرایی قویترین و أصیلترین الترناتیو برای ارتجاع سیاه حاکم بر ایران است به شرط انکه ارتجاع دیگری اما اینبار سفید برای ایرانیان به ارمغان نیاید، که تن فرهنگ و کشور إیرانی رنجور و خسته است و تاب أشتباه دیگری اینبار از جانب خودی ها را ندارد! و این تازه درصورتی است که خوشبین باشیم و اقدامات انها را اشتباه بنامیم، گزارشها و وشواهدی در دست است که این مکتب فکر ی به دست وزارت اطلاعات ایران و برای نا امید کردن ملی گرایان إیرانی از ایده ملی و فلسفه زرتشت پدید امده است! روشهای اطلاعاتی برای بی اعتبار کردن مخالفان از جمله به کارگیری افراد دوجنسیتی یا افراد دارای اختلالات هورمونی که زمانی در بازداشتگاه های رژیم ایران دستگیر شده بودند و بعد ناگهان ازاد شدند و با خانواده خود به غرب مهاجرت کردند و با بودجه نامعلوم و کیفیت خوب بدون انکه کار کنند از صبح تا شب برنامه تولید می کنند، در میان اقدامات این مکتب به چشم می خورد. حمایت از سیاست های جمهوری إسلامی در بیشتر زمینه های داخلی و خارجی ، حمایت از سازمان تروریستی حزب الله لبنان و دولت جنایتکار سوریه، حمایت از دخالت ایران در یمن و عراق، کرد ستیزی که در تضاد با ادعای ایرانپرستی انهاست و حمایت از تجاوز داعشیان به زنان و کودکان کرد ایزدی از دیگر شاهکارهای مکتب بازیابی ایرانشهری است! و جالب انجاست که فعالیت مرموز و نفرت پراکن انها با همه ارزشهای ایرانپرستی واقعی که سالها بوسیله حزب پان ایرانیست ایران و مکتب روانشاد دکتر محمود افشار یزدی تبلیغ می شد در تضاد است .
از یاد نمی بریم که بنیانگذاران و رهبران حزب ملت ایران ، جانباختگان راه میهن داریوش و پروانه فروهر چگونه از حقوق کردان و دیگر اقوام إیرانی دفاع می کردند و پس از دستگیری عبدالله أوجالان روبروی سفارت ترکیه در تهران تحصن می کردند! اما سربازان مشکوک مکتب بازیابی ایرانشهری راه نفرت پراکنی میان فرزندان فریدون و ایرج را بر گزیده اند و به شریف ترین خاندانهای مبارز کرد یا بارزانیها را که جنگ انها با دولت بعثی عراق قرارداد ١٩٧۵ الجزایر را برای ایران به ارمغان أورد و همواره متحد ایران و شاهنشاهی ایران بوده اند را متهم به جاسوسی إسرائیل می کنند که افزون بر کردستیزی و إیرانی ستیزی، یهود ستیزی انها را هم نشان می دهد.
این فرقه مرموز با إمکانات مالی فراوان خط مشی های زیر را در قالب دروغین ایرانپرستی دنبال می کند:
الف) حمله به شخص شاهزاده رضا پهلوی و تلاش برای بی اعتبار کردن وارث شاهنشاهی ایران و خاندان او
ب) حمله به علیا حضرت شهبانو فرح پهلوی و تلاش برای از میان بردن حسن شهرت و فرهنگ پروری شهبانو
پ) حمله به تمام شخصیت های محترم ملی و نوابغ إیرانی که مخالف جمهوری إسلامی اند.
ت) حمله به همه اپوزیسیون واقعی جمهوری إسلامی و عدم ارائه راه جایگزین و الترناتیو.
ث) حمله به اقوام إیرانی و إیجاد دشمنی و نفرت میان اقوام إیرانی و درنتیجه از میان بردن امنیت ملی و اتحاد ملی
ج) حمایت از بیشتر سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری إسلامی و سعی در توجیه انها تحت عنوان منافع ملی و عوامفریبی و سفسطه و تحریف واقعیت برای افراد غیر متخصص.
چ) با وجود انکه این مکتب خود را به دروغ ایران گرا می نامد اما عملا از سیاست های اسلام گرایی و شیعه گرایی جمهوری إسلامی در سوریه و عراق و یمن و لبنان حتا از گروه تروریستی حزب الله لبنان دفاع می کند و دچار تضاد و پارادوکس اشکار است در خلط منافع ملی و تمدنی با منافع فرقه ای شیعه و إسلامی.
ح) باوجود انکه مکتب بازیابی ایرانشهری خود را به دروغ ایرانگرا می نامد اما بر خلاف مکتب های دیگر ایرانگرایی از جمله مکتب پان ایرانیسم و مکتب ایرانزمین که محصول کار نویسنده این مقاله است، مخالف استقلال مردم إیرانی کرد از کشورهای غیر إیرانی بویژه از عراق است و در اینباره اشکارا از سیاست جمهوری إسلامی و عربستان و عراق حمایت می کند و حاضر به قربانی کردن و زیر سلطه عرب ماندن یک قوم إیرانی است که در تضاد کامل فکری با ادعای ایرانگرایی این مکتب قرار دارد.
خ) تنزل ایده ایرانگرایی و ملی گرایی از یک مکتب جدی فکری به یک مکتب احساسی و مضحک برای پسر بچه ها و افراد دو جنسیتی وهمافرودیت با اختلالات هورمونی و در نتیجه از میان بردن جایگاه الترناتیویی این ایده محبوب برای جایگزینی جمهوری إسلامی.
د) تنزل دین خردمندانه زرتشت و فلسفه زرتشتی به یک دین برای افراد پریشان اندیش، بی سواد و دو جنسیتی و نیمه مجنون در نتیجه مقابله با محبوبیت روز افزون فلسفه و دین زرتشت و اندیشه های ایران باستان و از میان بردن پتانسیل الترناتیویی این دین و فلسفه و جهانبینی به نفع دین اسلام.
ذ) دفاع جانانه از نیروهای نظامی مزدور جمهوری إسلامی
ر) دفاع اشکار و وقیحانه از بنیادگرایی زرتشتی و فناتیسم مذهبی و قلب ماهیت ایین و فلسفه خردگرای زرتشت و در نتیجه زده کردن علاقمندان فلسفه زرتشتی از این روش و مکتب فکری.
ز) فروکاستن مفهوم ایران زمین به فارس شیعه که دقیقا سیاست جمهوری إسلامی است و در نتیجه نادیده گرفتن بخش بزرگی از
کشورها و ملت های إیرانی از جمله، پارسهای تاجیکستان، پارسهای أفغانستان، پارسهای سنی خود استان پارس و کردان عراق و کردان سوریه و کردان ترکیه و بلوچان پاکستان و مردمان استیا و الانیا در روسیه و تیره ها و اقوام ایرانی درون ایران .
با نگاهی به خط مشی های بالا و سیاست های این مکتب فکری به سادگی می توان حدس زد این افرادی که با بودجه فراوان و نامعلوم از بام تا شام کاری جز پیش بردن خط مشی های بالا را ندارند، به احتمال قریب به یقین کارمندان و همکاران وزارت اطلاعات جمهوری إسلامی و یا سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب إسلامی هستند.
به هر روی چه از روی نا اگاهی و چه برنامه ریزی شده ، مکتب بازیابی ایرانشهری یک مکتب مرتجع سفید است که هدفی جز تخریب و تنزل و مضحکه کردن ایران گرایی و ایران سالاری را ندارد.
نمودار 1: